خواندن آنلاین رمان هدیه اجباری دانلود رمان اجتماعی دانلود رمان ایرانی دانلود رمان غمگین دانلود رمان مذهبی دانلود رمان مذهبی و اجتماعی دانلود رمان های مذهبی دانلود رمان هدیه اجباری apk دانلود رمان هدیه اجباری epub دانلود رمان هدیه اجباری pdf دانلود رمان هدیه اجباری از مهسا عبدالله زاده رمان باز رمان مذهبی رمان های مهسا عبدالله زاده رمان هدیه رمان اجباری سایت رمان لینک های رمان هدیه اجباری مهسا عبدالله زاده رمان نویس مهسا عبدالله زاده نویسنده رمان موضوع رمان هدیه اجباری
دانلود رمان هدیه اجباری در فرمتهای پیدیاف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان هدیه اجباری: عاشقانه ، مذهبی ، اجتماعی ، غمگین
نویسنده رمان: مهسا عبدالله زاده
تعداد صفحات رمان: ۱۱۶۱
خلاصه رمان : مبینا دختری مهربان و خوش قلب، در حوالی پیچ و خم زندگیاش ناگهان خود را در درهی عمیقی از روزگار می بیند.
او باید با مرگ دستو پنجه نرم کند و تنها یک راه برای فرار از این مهلکه برایش باقی مانده است…
قسمتی از داستان رمان هدیه اجباری
باز هم همون درد شدیدی که هرشب سراغم میاومد، از خواب بیخوابم کرد.
از روی تخت پایین اومدم و دستم رو بر روی شکمم فشار دادم.
از درد چشمهام رو به هم فشار دادم و لبم رو به دندان گرفتم.
بدون حرف و سروصدا از اتاق خارج شدم و به سمت آشپزخانه رفتم.
در اولین کابینت رو باز کردم و با درد زیادی که درون شکمم احساس میکردم، جعبهی قرصها رو بیرون آوردم.
یک دفعه زیر شکمم تیر کشید.
روی شکمم خم شدم.
جعبه قرصها از دستم روی سرامیکهای کف آشپزخانه افتاد و صدای بدی پیچید.
مامان هراسان و با چشمهای خوابآلود به سمتم اومد.
– چی شده مبینا؟
– هیچی. ببخشید بیدارت کردم! جعبهی قرصها از دستم افتاد.
– چی شده؟ چرا دنبال قرص می گردی؟
– چیزی نیست، کمی دلم درد می کنه دنبال قرص ضد درد میگردم.
– چرا قرص الکی میخوری؟ بیا بریم بیمارستان…
– اوه مامان چرا بزرگش میکنی؟ چیز مهمی نیست، الان خوب میشم. قبلاً هم اینطوری شدم، با یه قرص خوب میشه…
مامان دستم رو گرفت و من رو روی صندلی داخل آشپزخانه نشاند، بعد هم خودش زیر کتری رو روشن کرد.
فکر کنم می خواد از اون آبجوش نباتهای مخصوص خودش به خوردم بده.
– می خوای بگی تا حالا چندبار اینطوری شدی و چیزی به…