عـزیــز دل مـــن آنقــــدر مقـابلــت می نـشینــم
تا لحـــظه ای نگاهــــت در نگاهــــم گـــــره بخـــورد...
و مــــن برای ثانیــه ای
عکـســـم را در قــــاب چشــمانـــت ببینــم
آنگاه برای یک عمــر
دلــم خـــوش می شـــود کــه دوستـــم داری
چــرا که عکــسم را در چشـــمانــت قــاب کـــرده ای
یـک لحظـــه نگاهـــم کـــن عـشــــق مــن...
گاهي وقت ها احساس مي کني با وجود اینکه همه چي داری اما ،
هيچي نداري . . .
گاهي ميان آشنا هاي قديمي و خونواده ات و دوستات نشستی اما ،
باز هم غريبی . . .
بعضي وقتها مي دانـي دلت پره خیلی اما ،
جايي رو سراغ نداري که غصههـايت را واسش بگی . . .
گــاهي وقتها حتي ديوارهاي اتاقت هم از دستت خسته شدن
و ديــگه طاقت شنيدن حرفهــاي مزخرف و همیشگی تو رو ندارن . . .
اونوقته که چشـمات هواي باريدن مي کنه . . .
ديشب و هر شب براي من از آن گاهي وقتهاست . . .
همین گاهی وقتاست که خیلی سخت میگذره . . .
خسته ام خیلی . . .
اگه هنوز هستم ،
فقط بخاطر توست که موندم عزیز من
عشق من ، تمام دلخوشیم تو این دنیا به توست . . .
به ادامه مطلب بروید