میـخـــواســـتــم بابـــت هـــر گـناهی شمــعی روشـن کـنــم
ســـوخـتنـش را ببیـنـم و جـهــنـم را یـادآور شــوم
امــا گــناهــانــم آنـقــــــــدر زیـاد بــودند کــه تــرسیــدم . . .!
ترسیــدم دنـیا را بـه آتــش بـکشــم!
خدایـــــــــــــا . . .
بابــت هــر شبـی کـه بـی شکــر ســر بـر بـالیــن گــذاشـتم . . .
بابــت هـــر صـبحی کـه بـی ســلام بـه تــو آغـــــاز کـــردم
بابــت لـحــظات شــــادی کـه بـه یـادت نـبــودم
بابــت هـــر دلــی کــه شـکستــم
بابــت هـــر گــره که بـه دسـت تــو بـاز شــد
و مــن بــه شــانـس نسـبتـش دادم
بابــت هــر گــره کـه بـه دستــم کــور شــد و مقـصـر تــو را دانــسـتم
منـــو ببــخـش خـــــــــــدا جـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــونم . . .
از شیطان بترس... هیچوقت اونو دست کم نگیر... پسری با یه دختری دوست بود، دعوتش کرد به خونه مجردی خودش، باخودش میگفت شیطان نمیتونه گولم بزنه من فقط با دختره یه قرار معمولی دارم. دخترک اومد... پس از مدتی که باهم خلوت کردند شیطان وارد شد پسرک اسیر هوس های شیطانی شد... کاری که نباید انجام میشد انجام شد... پسرک بعد از مدتی به خودش آمد، احساس پشیمانی شدید میکرد ناگهان از اتاق به سمت پله های آپارتمان دوید، شیطان دست بردارش نبود که مبادا توبه کند، شیطان سراسیمگی رو به پسرک القا کرد ناگهان پسرک از پله ها سر خورد و سرش به لبه تیز پله برخورد کرد و در دم جان سپرد.بدون اینکه فرصت توبه کردن داشته باشد پسرکی که ادعا میکرد شیطان نمیتونه گولش بزنه با گناهی سنگین به سمت جهنم پیش رفت... هیچوقت زن و مرد نامحرم باهم خلوت نکنند چون شخص سوم حتما شیطان است...