| چهارشنبه 13 تیر 1403
رمان ناب | رمان ناب دانلود و خرید رمان های عاشقانه پرطرفدار ❤️
چیستا یثربی,داستان عاشقانه پستچی,داستان پستچی از چیستا یثربی,بیوگرافی چیستا یثربی,اینستاگرام چیستا یثربی,داستان های عاشقانه جدید,قسمت اول داستان پستچی,قسمت دوم و سرم داستان پستچی,دانلود قسمت چهارم پست
صفحه اصلی / اینستاگرام چیستا یثربی

قسمت آخر 29 داستان عاشقانه پستچی

قسمت آخر 29 داستان عاشقانه پستچی

...بدون تو میمیرم . این جمله را علی با چنان معصومیتی گفت که مرا به چهارده سالگی برد. وقتی برای اولین بار در خانه را باز کردم و آن پسرک قدبلند موطلایی را دیدم که پیک الهی بود! آنجا میماندم؟ بی اجازه پدر، هرگز شبی جایی نمانده بودم. حسی در درونم میگفت: فرار کن چیستا! نباید اینجا بمانی و حس دیگری میگفت: این مرد عاشق توست و تو عاشق او. چرا حالا که به تو احتیاج دارد، باید تنهایش بگذاری؟ حالش طبیعی نبود، غم مرگ مادر و اهانتهای ریحانه درنامه ای که به آینه چسبانده بود، توان قهرمان مرا گرفته بود.


به ادامه مطلب بروید...

  • اشتراک گذاری
قسمت 17 ام داستان پستچی از چیستا یثربی
هیچ جاده ای در زندگی بن بست نیست.اگر باور نمیکنی، چند قدم جلوتر برو.جاده دیگری باز میشود.تا وقتی نشسته باشیم، همه جا بن بست است!من عادت به نشستن نداشتم.از روز دفترخانه سه روز گذشته بود و خبری از علی نبود.مادرش هم به سردی جوابم را داد.بایدحاجی را میدیدم.گرچه ممکن بود بهایش سنگین باشد! اینبار،مرا در دفترش پذیرا شد.حسم میگفت، این خوب نیست.گفت:سیده خانم.منم آدمم.حس شما رو میفهمم.ولی قسم میخورم که نمیدونستم اون روز،عقدتونه!

به ادامه مطلب بروید...
  • اشتراک گذاری
داستان عاشقانه پستچی قسمت 1 تا 4 از چیستا یثربی

چهارده ساله که بودم ؛ عاشق پستچی محل شدم.خیلی تصادفی رفتم در را باز کنم ونامه را بگیرم ، او پشتش به من بود.وقتی برگشت قلبم مثل یک بستنی، آب شد و زمین ریخت! انگار انسان نبود، فرشته بود ! قاصد و پیک الهی بود ، از بس زیبا و معصوم بود!شاید هجده نوزده سالش بود. نامه را داد.با دست لرزان امضا کردم و آنقدر حالم بد بود که به زور خودکارش را از دستم بیرون کشید و رفت.از آن روز، کارم شد هر روز برای خودم نامه نوشتن و پست سفارشی!تمام خرجی هفتگی ام ، برای نامه های سفارشی می رفت.تمام روز گرسنگی می کشیدم، اما هر روز؛ یک نامه سفارشی برای خودم می فرستادم ،که او بیاید و زنگ بزند، امضا بخواهد، خودکارش را بدهد و من یک لحظه نگاهش کنم و برود.


به ادامه مطلب بروید...

  • اشتراک گذاری
مجوز ها
آمار سایت
  • آمار مطالب
  • تعداد مطالب : 1497
  • تعداد نظرات : 4877
  • آمار کاربران
  • افراد آنلاین : 5
  • اعضا آنلاین : 0
  • تعداد اعضا : 5512
  • آمار بازدید
  • بازدید امروز : 1,396
  • بازدید دیروز : 539
  • آی پی امروز : 487
  • آی پی دیروز : 181
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 5,244
  • بازدید ماه : 5,244
  • بازدید سال : 177,934
  • بازدید کلی : 15,529,095
  • اطلاعات شما
  • آی پی : 3.145.10.45
  • مرورگر : Safari 5.1
  • سیستم عامل :
  • امروز : چهارشنبه 13 تیر 1403
لینک دوستان
تبلیغات
محل تبلیغات شما
کیفیت سایت را چطور میبینید ؟
درباره سایت
رمان ناب | رمان ناب دانلود رمان های عاشقانه پرطرفدار ❤️
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ناب | رمان ناب دانلود و خرید رمان های عاشقانه پرطرفدار ❤️ " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد