اگر از جنگِ دنیا برنگشتم تو جایِ هردوتامون زندگی کن
تمامِ لحظه هامون منطقی بود تو جایِ هردومون دیوونگی کن
دلم تنگِ واسه روزای بارون که چترِ تو فقط پناهِ من بود
اگه دستاتو بی موقع گرفتم همون زیباترین گناهِ من بود
دلم باید کدوم شهرُ بگرده ؟ باید پایِ کدوم جاده بشینه
رو گندمزارِ موهایِ تو مُردن واسم مومن ترین مرگ زمینه
کی حالِ منو میدونه به جز تو ؟ کسی نشونی مو خبر نداره
واست یه جمله ی تازه نوشتم ولی کی واسه من نامه بیاره ؟
چقـد تو کوچه رو نگاه کردم چه پله هایی که پرواز کردم
چقد سایه تو اشتباه دیدم مثه دیوونه ها در باز کردم
تمامِ جمله هایِ تو قشنگه فقط تو اسممُ غلط نگفتی
شده خودم بیفتم پایِ دنیا نمیزارم که تو از پا بیفتی
باید دردمو تو دلم بریزم مثه حرفی که تو نمیشنوی شم
باید به خاطرت با کی بجنگم تا مثل شونه های تو قوی شم
کسی که قهرمان قصه هامه چطور میتونه از دلم جدا شه
یه ماهی ام که دریاشُ گرفتن دلش میگیره تویِ برکه باشه
چقـد تو کوچه رو نگاه کردم چه پله هایی که پرواز کردم
چقد سایه تو اشتباه دیدم مثه دیوونه ها در باز کردم
رییس کل ،سر علی را بوسید و گفت:به دکتر بگید بیاد.چیکار کردین با حاج علی پلنگ ما؟ بعد محکم به پشت علی زد و گفت:هنوزم ، مثل شبای عملیات، حرف گوش نکنی آره؟پاشو بریم تو اتاقم.یکی از برادرها گفت:پس پرونده؟ رییس لحظه ای ایستاد.خشمی مثل خمپاره در صورتش بود که میتوانست تمام ساختمان را با آن منفجر کند.نگاهش مثل مین ، همه را سر جایشان میخکوب کرد.گفت:هیچ میدونین کیو گرفتین؟پس لال شین.پرونده مختومه ! حاج خانمم بفرستین بره.نمیدانم چرا از این جمله دلم مثل اناری شد که زیر پا مانده باشد.
به ادامه مطلب بروید...