رمان درمورد دختریست به اسم آذر که در زندگیاش دو بار زخم خورده است. بعد از چند سال،
جرقهای آتش انتقام را در وجودش شعلهور میکند و باعث میشود حقیقت برایش آشکار شود؛
حقیقتی که برعکس تمام تصوراتش است و برملاشدنش یک زخم که از زخمهای گذشته کاریتر است، به قلبش میزند؛
اما اکسیر عشق هر زخمی را مداوا میکند.
دانلود رمان حقیقت معکوس
دانلود رمان حقیقت معکوس
مقدمه:
آتش بهتدریج جان میگیرد.
شعلهور میشود.
زبانه میکشد و سرانجام در یک لحظه، تنها در یک لحظه، همهچیز را نیست و نابود میکند و چیزی
جز خاکستر برای نمایش قدرتش بر جا نمیگذارد.
طبیعت آتش همین است، نابودی.
تنها یک استثنا وجود دارد. آتشی که میسوزاند و خاکستر میکند و از بطنش ققنوسی پدید میآید
که هیچگاه رنگ نابودی به خود نمیبیند.
من همان ققنوسم که ثمرهی این آتشم. نابود نمیشوم؛ اما نابود میکنم منشأ آتشی را که هر
آنچه داشتم، نابود کرد.
دانلود رمان حقیقت معکوس
قسمتی از رمان :
چادر سیاه شب سلطهگرانه سراسر بیابان را در بر گرفته و مصرانه سعی در بهرخکشیدن
چهرهی سیاهش را دارد؛ گویا تمام ستارگان را بلعیده. در این ظلمت تنها یک نقطهی نورانی
به چشم میخورد، نورانی و البته سوزان.
آتشی که هر لحظه شعلهورتر میشود و زبانههای سرکشش بهآرامی، با ولعی که تمامی ندارد،
هرآنچه در سر راهش قرار دارد، میسوزاند. صدای جلز و ولز آتش که با زوزهی گرگها آمیخته شده
و قدرتش را فریاد میزند، به گوش میرسد و سکوت آن بیابان تاریک و مخوف را میشکند.
باد نیز بر قدرتش افزوده و دود غلیظ آتش را بیرحمانه بر صورت بهتزدهاش میکوبد و
با نیشتری که بر چشمانش میزند، کمکم راه اشکهایش را باز میکند. سرانجام با
فروکشکردن آتش که چیزی جز خاکستر از خود باقی نگذاشته است و دیدن تلألؤ
گردنبندی که همچون ستارهای در انبوهی از تاریکی میدرخشد، زانوانش سست میشود
و فریادی که در گلو خفه کرده بود، در فضای مردهی بیابان طنینانداز میشود.