خلاصه رمان بن بست 17:
رمانی از جنس یک خونه در قدیمی ترین و سنتی ترین و تاریخی ترین محله های تهران،
خونه ای با اعضای یک رنگ و با صفا که میتونستی لبخند رو لب باغبون آن ها تا عروسشان ببینی،
خونه ای که چندین کارگردان و تهیه کننده خواستار فیلم ساختن در اون هستن،
خونه ای با چندین درخت گیلاس با تخت زیرش که همه تو تابستون دور اون جمع میشن و چای آلبالو میخورن،
خونه ای با یک حوض بزرگ وسط حیاط آن که صدای شالاپ شالاپ آبش روح تازه ای به اون خونه میبخشه،
خونه ای با یک نمای بسیار زیبای سنتی تاریخی که با اینکه خیلی از امکانات خونه های مرکزی رو نداره اما میتونی …
حرف های نویسنده:
سلام می دونین که خلاصه ای در کار نیست.سبکنوشتنم رو هم می دونید اما بار اجتماعی این رمان کمتر خواهد بود.
اینم می دونین که فرصت نوشتن ندارم.
تصمیم درستی نبود که تو این برهه از زمان بنویسم قطعا اذیت میشم اما تموم سعیم رو میکنم شما اذیت نشین
و تا اونجا که از دستم برمید منتظرتون نمیذارم.
اما انتظار دارم مثل همیشه با شعور بالاتون درکم کنید
و اگر تحمل فاصله بین پارتها رو ندارید خواهشا خواهشا خواهشا اجازه بدین رمان تموم شه
و بعد بخونید.رمان تا آخرین کلمه رایگانه،حذف نمیشه و برای همیشه به صورت مجازی در دسترستون خواهد بود.
دانلود رمان بن بست 17
رمان درمورد دختریست به اسم آذر که در زندگیاش دو بار زخم خورده است. بعد از چند سال،
جرقهای آتش انتقام را در وجودش شعلهور میکند و باعث میشود حقیقت برایش آشکار شود؛
حقیقتی که برعکس تمام تصوراتش است و برملاشدنش یک زخم که از زخمهای گذشته کاریتر است، به قلبش میزند؛
اما اکسیر عشق هر زخمی را مداوا میکند.
دانلود رمان حقیقت معکوس
دانلود رمان حقیقت معکوس
مقدمه:
آتش بهتدریج جان میگیرد.
شعلهور میشود.
زبانه میکشد و سرانجام در یک لحظه، تنها در یک لحظه، همهچیز را نیست و نابود میکند و چیزی
جز خاکستر برای نمایش قدرتش بر جا نمیگذارد.
طبیعت آتش همین است، نابودی.
تنها یک استثنا وجود دارد. آتشی که میسوزاند و خاکستر میکند و از بطنش ققنوسی پدید میآید
که هیچگاه رنگ نابودی به خود نمیبیند.
من همان ققنوسم که ثمرهی این آتشم. نابود نمیشوم؛ اما نابود میکنم منشأ آتشی را که هر
آنچه داشتم، نابود کرد.
دانلود رمان حقیقت معکوس
قسمتی از رمان :
چادر سیاه شب سلطهگرانه سراسر بیابان را در بر گرفته و مصرانه سعی در بهرخکشیدن
چهرهی سیاهش را دارد؛ گویا تمام ستارگان را بلعیده. در این ظلمت تنها یک نقطهی نورانی
به چشم میخورد، نورانی و البته سوزان.
آتشی که هر لحظه شعلهورتر میشود و زبانههای سرکشش بهآرامی، با ولعی که تمامی ندارد،
هرآنچه در سر راهش قرار دارد، میسوزاند. صدای جلز و ولز آتش که با زوزهی گرگها آمیخته شده
و قدرتش را فریاد میزند، به گوش میرسد و سکوت آن بیابان تاریک و مخوف را میشکند.
باد نیز بر قدرتش افزوده و دود غلیظ آتش را بیرحمانه بر صورت بهتزدهاش میکوبد و
با نیشتری که بر چشمانش میزند، کمکم راه اشکهایش را باز میکند. سرانجام با
فروکشکردن آتش که چیزی جز خاکستر از خود باقی نگذاشته است و دیدن تلألؤ
گردنبندی که همچون ستارهای در انبوهی از تاریکی میدرخشد، زانوانش سست میشود
و فریادی که در گلو خفه کرده بود، در فضای مردهی بیابان طنینانداز میشود.
, دانلود ر مان رایگان, دانلود رمان, دانلود رمان جدید, دانلود رمان عاشقانه, دانلود رمان لحظه های بی تبسم, دانلود رمان لحظه های بی تبسم [h, دانلود رمان لحظه های بی تبسم اندروید, دانلود رمان لحظه های بی تبسم ایفون, دانلود رمان لحظه های بی تبسم پی دی اف, رمان لحظه های بی تبسم, نگاه دانلود, یک رمان
گاهی اوقات، آدم ها بر سر دوراهی قرار میگیرند. یک دوراهی اجباری؛ نه میتوانند آن را بپذیرند،
چون با قبول کردنش، زندگی بقیه را هم تحت تاثیر قرار میدهند و نه میتوانند ردش کنند؛
چون خود اسیر عوارض آن میشوند.
تبسم دختریست که غافل از افکار دسیسه چینی که پیرامونش وجود دارد، برگزیده میشود
تا بازیچه سرنوشت شود؛ تا اینکه زمانی میرسد که تبسم بین دوراهی عقل و احساس سردرگم میشود.
دانلود رمان لحظه های بی تبسم
دانلود رمان لحظه های بی تبسم
«می خواهمت ولی
خیلی خیلی دوری.
نه دستم به دستانت می رسد،
نه چشمانم به نگاهت!
چاره ای کن؛
تو را کم داشتن، کم نیست،
درد است!»
قسمتی از رمان :
آرام چشمانش را گشود.
ساعت دیواری اتاقش، پنج صبح را نشان میداد. عرق کرده بود و موهای لـختش به پیشانیاش چسبیده بود.
ضربان قلبش هم به شدت میتپید. دستش را روی قلبش گذاشت و نفس عمیقی کشید.
با آستین بلند بلوزش، عرق را از روی پیشانیاش پاک کرد و از جایش بلند شد. بافت مشکیاش را به تن کرد.
آهسته گامی به سمت حیاط برداشت و در را جوری که کمترین صدا را تولید کند، باز کرد و قدمی به سوی
حوض کوچک حیاطشان برداشت.
دو-سه پله را رد کرد و کنار حوض نشست. حوض کوچک و دوست داشتنیاش که دور تا دور آن گلهای
سوسن و زنبق کاشته شده بود و وسط حیاط سرسبزشان قرار گرفته بود. کاشیهایش هم آبی بود
و حس خوب دریا را برایش تداعی میکرد. عاشق ماهیهای کوچک و قرمز درون حوض بود و
شیطنت هایشان را تماشا میکرد. همیشه هم وضویش را درون آب حوض میگرفت و برایش لـذت بخش بود.
بعد از اینکه وضویش را گرفت، به اتاقش بازگشت. پدرش هنوز خواب بود. به اتاقش رفت و
چادر سفید گل گلیاش را به سرکرد. طبق عادت همیشگیاش بعد از نماز، روی سجادهی کوچکش نشست و
با خدایش درد و دل کرد:
پیشنهاد :
دانلود رمان سختی های شیرین و بی پایان من جاوا،اندروید،ایفون،pdf،تبلت
دانلود رمان جدال نهایی ( جلد پایانی رمان لیانا ) ویژه نگاه دانلود
– خدا جونم؛ هوامو داری، مگه نه؟ دلم خیلی تنگ شده براش. میدونی ده سال میشه که ندیدمش، مگه نه؟
اشک مزاحم روی گونهاش را پاک کرد. نباید ضعیف میبود، نباید. هنوز عزیز کردهاش را ندیده بود و همچنان،
مانند مادری که چندین سال چشم به راه فرزندش است، منتظر دیدار با او بود. سجادهاش را جمع کرد و
روی طاقچهی کوچک کنار اتاقش گذاشت. اتاق ده متری اما روح نوازش. کاغذ دیواریهایش به
رنگ صورتی بود و نقش گلهای ریز، رویش حکاکی شده بود. فرش اتاقش هم که عروسکی بود!
در گوشهی اتاق، تخت چوبیاش که روکش آن با رنگ دیوار ست شده بود، قرار داشت و
قفسههای کتابهای مورد علاقهاش هم در کنار تختش گذاشته شده بود تا دسترسی به آن آسان باشد.
دانلود رمان لحظه های بی تبسم
دست از کنکاش کردن اتاقش برداشت و بخاری اتاقش را بیشتر کرد و زیر پتوی عروسکیاش خزید.
از گرمای لـذت بخش اتاق، چشمهایش گرم شد و خوابش برد.
دانلود رمان, دانلود رمان جن زاده ای دورگه, دانلود رمان جن زاده ای دورگه اندروید, دانلود رمان جن زاده ای دورگه ایفون, دانلود رمان جن زاده ای دورگه جاوا, دانلود رمان جن زاده ای دورگه پی دی اف, دانلود رمان جن زاده ی دورگه, دانلود رمان جن زاده ی دورگه اندروید, دانلود رمان جن زاده ی دورگه جاوا, دانلود رمان جن زاده ی دورگه پی دی اف, دانلود رمان رایگان, رمان جن زاده ای دورگه, رمان جن زاده ی دورگه, نگاه دانلود, یک رمان
داستان زندگی یک دختر دبیرستانی سال آخری به نام مهسا و دوستش مبینا را نقل میکند که
هر دو بیخبر از عمق وجودشان، در استان کرمانشاه زندگی میکنند. در این میان موجودات غیرانسانی
و خوابهی موهومی که هر شب آنها را دچار تردید میکنند، به ذهنشان هجوم میآورند.
اما چرا باید آنها قربانی وحشت میشدند؟!
دانلود رمان جن زاده ی دورگ
سلام دوستان و همراه عزیز..نماز و روزه تون قبول..این روزها مریض احوالم و این رمان ها را درازکشیده براتون میگذارم..التماس دعا از همگیتون دارم
مقدمه
چقدر فرق دارم خودم با خودم
نمیشناسم اینی که جای منه
شاید تنها چیزی که مونده ازم
همین «ظاهراً» زندگیکردنه
منم، اون تلاشی که بیحاصله
یه مُرده، فقط بیزبون نیستم
یه دنیای وحشت که بـرده منو
بگو که از این بهترون نیستم
بگو من کیم؟ واسه چی این شدم؟
چی شد که سرشتم همین ترس شد؟
برای رهایی واهی، دلم زخم خورد
همه درد و غصه برام درس شد
منم مونده در پیچوتاب نفس
که تقدیر دنیام رو برهم زده
بگو این کیه مونده تو باوراش
همونی که چشمام رو برهم زده
«با تشکر از افسون عزیز بهخاطر شعر زیباشون»
قسمتی از رمان :
هضم اتفاقاتی که تنها دقایقی پیش روی داده بود، برایش سخت بود. با دست پیشانیاش را فشرد
و به امید رهایی از افکار منفی، چشم به تختهی سفید کلاس دوخت و زیر لب زمزمه کرد:
– شاید همهش یه تخیله اما…
بازگشت دوبارهاش او را لحظهبهلحظه ناامید و لبریز از نگرانی میکرد. میترسید که بازهم چهرهی
ناشناخته و دلهرهآورش را ببیند؛ چشمانی که از حدقه بیرون زده بود و دهانی که همچون دهانهی
تاریک غار، گشوده شده بود. سیاهی چشمانش بر روی پوستی سفید و براق، نمایان و آشکار بود.
سؤالی که در تمام این مدت ذهنش را در برگرفته بود، این بود که چرا او باید این لحظه را میدید؟
***
پیشنهاد :
دانلود رمان عشق سر راهی جاوا،اندروید،ایپد، PDF، تبلت
دانلود رمان شاهزاده ای از آسمان جلد اول
سر خودکارم رو از بس جویدم که کلاً کنده شد. همهی تمرکزم روی جواب سؤال سیزده بود و فقط
کلمهی آخرش رو به خاطر داشتم. از شانس بد من فقط یه ربع به جمعآوری برگهها مونده بود و
فاتحهی اون سؤال باید خونده میشد.
زیرزیرکی به یگانه که غرق برگهی روی میزش شده بود، نگاه کردم. اون لحظه انتظار داشتم بهم
تقلب برسونه؛ ولی دریغ از یک کلمه! همچین دور برگهش حصار کشیده بود که انگار داره توی
اون برگهی زپرتیش چی مینویسه. آهی از روی بدبختی و بهخاطر دوستهای بهدردنخورم
کشیدم و با صدای بلند اعلام کردم:
– تموم شد خانوم. میتونم تحویل بدم؟
نام کتاب: متاسفم..جلد۳
نام نویسنده: ماریا سیدمهدی
ژانر: عاشقانه، درام،
خلاصه:
در اوج شادمانی
در قله غرور
در بهترین دقایق این عمر نابپای
در لذت نوازش برگ و نسیم صبح
در لحظه نهایت نسیان رنجها
در لحظه ای که ذهن وی از
یاد برده است
خوف تگرگ را
کز شاخسار باغ جدا کرده برگ را
ناگاه
غرنده تر ز رعد و شتابنده تر ز برق
احساس می کند
چون پتک جانگدازی این پیک مرگ را
چرا حالا؟ چرا الان باید ببینمش؟! چرا الان باید کسی رو ببینم که تونست با یه کلمه تمام زندگی من رو به هم بریزه؟! کسی که با رفتنش کل زندگی من رو زیر و رو کرد، من رو عاشق کرد و خیلی راحت از من رد شد و رفت. این نگاه تلخ، اون لبخند تلخ، اون صدای بی حال، این ها دیگه چی هستند؟!
بهش خیره شدم؛ وقتی نگاهم با نگاهش یکی شد نگاه از نگاهم کشید و رفت. چه ساده و راحت تونست بره. نمی دونم الان اون چه حسی داره؛ ولی می دونم که این قطره اشکی که بی اراده از گوشه ی چشمم داره می ریزه پایین داره داد می زنه که من هنوز هم اون رو دوستش دارم!
بی اراده لبخند زدم، من هنوز حس می کنم شاید بشه ما دو تا بازهم باهم باشیم، شاید بشه ما…
نه!
نه آلوین این درست نیست، پسر اون مال تو نیست، اون مال من نیست، اون زندگیه منه ولی با من نیست. بعضی وقت ها بعضی حس ها باید تبعید شن، درست مثل حس من به دیانا.
خدایا هرچه قدر هم از کاری که امیر با من کرد نفرت داشته باشم و هرچه قدر هم از اون بدم بیاد باز هم دلیل نمی شه به همسر کس دیگه ای علاقه داشته باشم؛ اصلا درست نیست.
دانلود رمان ماه شب تار من, دانلود رمان ماه شب تار من اندروید, دانلود رمان ماه شب تار من ایفون, دانلود رمان ماه شب تار من جاوا, دانلود رمان ماه شب تار من پی دی اف, رمان ماه شب تار من, نگاه دانلود, یک رمان
سورن افشار یکی از تاجران بزرگ و سرشناس که سالهاست نفرت در قلب او ریشه دوانده؛ اما با دزدیدن آیسان،
داستان آنطور که او پیشبینی کرده بود، پیش نمیرود و خواهناخواه وارد مسیری میشود که سرنوشتش را تغییر میدهد.
اما با پیداشدن باربد تاجفر، برنامه عوض میشود و…
قسمتی از رمان :
بیتوجه به التماس و گریهوزاریهای سارن، در اتاق رو بستم و روی صندلی مخصوص و بزرگم که کنار تخت قرار داشت، نشستم.
جعبهی سیگار رو از جیب کتم بیرون کشیدم. نخی بیرون آوردم و بین لبم قرار دادم. فندکم رو از روی پاتختی چنگ زدم.
زیر نخ سیگارم گرفتم و روشنش کردم.
به تابلوی نقاشی خودم که تصویر دختری روی تابلو نقش بسته بود، نگاه کردم.
سیگار رو آروم از لای لبم بیرون کشیدم و پوزخندی زدم.
کارم به جایی رسیده که خواهرم هم بهم خــ ـیانـت میکنه.
نفسم رو عصبی بیرون دادم. بلند شدم و چنگی به موهام زدم. صدای گریهی سارن از بیرون میاومد و عصبیترم میکرد.
فریاد بلند و خشمگینی کشیدم. با پام به زیر میز بـ*ـار زدم که میز کج شد و روی زمین با صدای ناهنجاری افتاد.
تموم وجودم میلرزید. از خشم به نفسنفس افتاده بودم و قفسهی سـینهم بهشدت بالاوپایین میشد.
در با ضرب باز شد و پشتبندش صدای نگران رخساره به گوشم رسید:
دانلود رمان همنشین صخره ها ویژه نگاه دانلود
– سورن خوبی؟
بدون اینکه برگردم، به سقف خیره شدم و با پوزخند گفتم:
– خیلی وقته حالم خوبه. مگه نمیبینید؟
صدای آهش رو شنیدم و پشتبندش، صدای قدمهای آرومش رو که از اتاق بیرون زد.
دست لرزونم رو به صورتم کشیدم. نفسم بهسختی بالا میاومد.
کتم رو صاف کردم و با قدمهایی آروم اما محکم از اتاق بیرون زدم. تا پا روی پاگرد گذاشتم، فرزاد جلوی روم سبز شد و با تردید پرسید:
– آقا حالتون خوبه؟
خرید رمان سیگار شکلاتی, دانلود رمان, دانلود رمان جدید, دانلود رمان سیگار شکلاتی, دانلود رمان عاشقانه, دانولد کامل رمان سیگار شکلاتی, رمان, رمان جدید, رمان جدید سیگار شکلاتی, رمان سیگار شکلاتی, رمان سیگار شکلاتی برای موبایل, رمان سیگار شکلاتی جدید, رمان سیگار شکلاتی جلد دوم, رمان عاشقانه, رمان عاشقانه جدید, رمان عاشقانه سیگار شکلاتی, رمان فوریو, رمان نودهشتیا, رمان های جدید, رمان های جدید هما پو اصفهانی, رمانسرا, سیگار شکلاتی, سیگار شکلاتی برای سیستم, قسمت های رمان سیگار شکلاتی, کامل رمان سیگار شکلاتی, کتاب رمان سیگار شکلاتی, نگاه دانلود, نودهشتیا, هماپور اصفهانی دانلود کتاب سیگار شکلاتی جلد دوم
منتشر شد
رمان سیگار شکلاتی جلد دوم 500x500 - دانلود رمان سیگار شکلاتی جلد دوم | اندروید ، PDF ، آیفون و جاوا
نویسنده : هما پور اصفهانی
ژانر : عاشقانه
کتاب سیگار شکلاتی اثر هما پوراصفهانی
کتاب «سیگار شکلاتی جلد دوم» نوشتهی «هما پور اصفهانی» است. سیگار شکلاتی روایت یک مرد است. یک مرد خسته و تنها، بریده از همه و چنگ انداخته به دنیا برای نجات از هر سقوطی. نه فقط نجات خودش که نجات تمام کسانی که بهنوعی در حال سقوطاند. سیگار شکلاتی روایتگر داستان یک دختر است. دختری که مثل خیلی از دخترهای این مرزوبوم لای پر قو بزرگ شده، تنها با یک تفاوت! یاد گرفته محکم بایستد! یاد گرفته برای داشتههایش دژ مستحکم بسازد، اما همهی این دانستهها را به قیمت گزافی به دست آورده… روبهرو شدن و همکاری این دو نفر داستانی را میسازد که خواندنش خالی از لطف نیست، داستانی سراسر هیجان و حرارت. در بخشی از متن این کتاب میخوانید: «همینطور که با دقت به نقطه وسط سیبل خیره شده بود، بدنش را تقریبا چهلوپنج درجه به سمت چپ چرخاند. دست چپش را داخل جیب شلوار گرمکن مشکیرنگش فروکرده و با دست راست سعی در نشانهگیری و تنظیم مگسک نوک اسلحه بر روی سیبل مقابلش داشت. تمام ذهنش روی هدفش متمرکز بود و بعد از چند ثانیه که نشانهاش را تنظیم کرد با بند ابتدایی انگشت اشاره دست راست ماشه را کشید. اسلحه لگد زد و گلوله پنج میلیمتری شلیک شد. در کمتر از چند ثانیه دوباره رو هدفش متمرکز شد و باز ماشه را کشید…»
کلیپ عاشقانه در وصف رمان سیگار شکلاتی حتما ببینید
نمایشگر ویدیو
00:00
02:51
دانلود – DOWNLOAD
دانلود رمان سیگار شکلاتی جلد دوم
DOWNLOAD
اجباری به بزرگی عشق, تایپ رمان, دانلود رمان, دانلود رمان اجباری به بزرگی عشق, دانلود رمان اجباری به بزرگی عشق apk, دانلود رمان اجباری به بزرگی عشق اندروید, دانلود رمان اجباری به بزرگی عشق برای اندروید, دانلود رمان اجباری به بزرگی عشق برای پی دی ا, دانلود رمان اجباری به بزرگی عشق برای جاوا, دانلود رمان اجباری به بزرگی عشق پی دی اف, دانلود رمان جدید, دانلود رمان عاشقانه, رمان, رمان جدید, رمان عاشقانه, رمان عاشقانه جدید, رمان نودهشتیا, رمان های جدید, سایت رمان, سایت های رمان, نودهشتیارمان اجباری به بزرگی عشق با بهترین فرمت ها
دانلود رمان اجباری به بزرگی عشق
خلاصه رمان اجباری به بزرگی عشق :
دانلود رمان اجباری به بزرگی عشق داستان دختری رو روایت میکنه که پدرش رو به خاطر طلبکار هاش به بند میکشند .دخترک تنها میمونه توی سختی ها و مشکلات دنیا دنبال راه چاره برای به دست اوردن تنها امید زندگیش به هر دری میزنه تا بالاخره …..
اسم رمان:اجباری به بزرگی عشق.
ژانر داستان: عاشقانه اجتماعی هست .
گفتار :هفت نویسنده هفت روز هفته رمان رو بروز میکنیم .
امیدوارم خوشتون بیاد و لذت ببرید و ماروتنها نذارید .
کلیپ عاشقانه در وصف رمان اجباری به بزرگی عشق :
نمایشگر ویدیو
00:00
03:47
دانلود – DOWNLOAD
دانلود با نسخه PDF
DOWNLOAD
دانلود آپ برای اندروید و آیفون
DOWNLOAD
انجمن رمان نویسان, تایپ رمان, دانلود رمان, دانلود رمان جدید, دانلود رمان جدید عاشقانه, دانلود رمان عاشقانه, دانلود رمان عاشقانه برای اندروید, دانلود رمان عاشقانه برای پی دی اف, دانلود رمان عاشقانه برای موبایل, دانلود رمان همسر کوچک من, رمان, رمان جدید, رمان عاشقانه, رمان عاشقانه برای موبایل, رمان عاشقانه جدید, رمان فوریو, رمان نودهشتیا, رمان های جدید, سایت رمان, سایت های رمان, نگاه دانلود, نودهشتیا, همسر کوچک من, یک رمان
دانلود رمان همسر کوچک من
بخشی از رمان :
داستان ما روایتگر عاشقانه های ناب و دوست داشتنی بین یک پسر و دختر روستایی
پسر قصه نه پولداره نه به شدت مغرور، دختر قصه ما نه شیطونه نه زبون دراز
ادامه رمان :
محمد یک سروان پلیسه که در روستای نزدیکی مرز خدمت میکنه البته همون روستا هم زادگاهشه پسر معمولی که بشدت عاشق کارشه و ناگفته نمونه شیطنت هایی همداشته
ناز پریه غصه ما دختری ۱۴ سالست که اهله همون روستاست دختری بسیار ارام و سر به زیر
داستان از اونجایی شروع میشه که مادر محمد تصمیم میگیره براش آستین بالا بزنه
تعجب نکنین هنوز هم خلی از روستاها هستن که دختهارو در سن کم شوهر میدن
محمد ۲۶ ساله نازپری ۱۴ ساله
رمان گاهی از زبان محمد گفته میشه و گاهی از زبان راوی
کلیپ عاشقانه در وصف رمان همسر کوچک من :
نمایشگر ویدیو
00:00
00:59
دانلود کلیپ – DOWNLOAD
دانلود با نسخه PDF
DOWNLOAD
دانلود آپ برای اندروید و آیفون
DOWNLOAD
دانلود رمان شام مهتاب ذایپ رمان, دانلود رمان, دانلود رمان جدید, دانلود رمان عاشقانه, رمان, رمان جدید, رمان شام مهتاب, رمان شام مهتاب کامل و رایگان, رمان عاشقانه, رمان عاشقانه جدید, رمان عاشقانه نی نی سایت, رمان فوریو, رمان نودهشتیا, رمان های جدید, رمان های هما پرو اصفهانی, رمانسرا, سایت رمان, سایت عاشقانه نی نی سایت, سایت های رمان, شام مهتاب, نگاه دانلود, نودهشتیا, نی نی سایت
رمان شام مهتاب - دانلود رمان شام مهتاب | اندروید ، PDF ، آیفون و جاوا
خلاصه داستان: سالها پیش، وقتی هنوز چشم به دنیا باز نکرده بودم حوادثی رخ داد که تاثیرش را مستقیم روی زندگی من و تو گذاشت.
شاید هیچ کس تصورش را هم نمی کرد یک عشق آتشین در گذشته باعث یک عشق آتشین دیگر در آینده شود.
اما به خاطر زهری که گذشتگان از عشق چشیدند عشق ما نیز باید طعم زهر به خودش بگیرد،در ادامه مطلب بخوانید .
کلیپ عاشقانه در وصف رمان شام مهتاب :
نمایشگر ویدیو
00:00
00:53
دانلود کلیپ – DOWNLOAD
قسمتی از رمان شام مهتاب از سایت عاشقانه
با سر و صدایی که از بیرون میومد به زور چشمام رو باز کردم.
آفتاب از پنجره های بلند و سلطنتی اتاقم روی فرش های ابریشمی پهن شده بود.
از تخت خواب بزرگ یک نفر و نیمه ام، پایین اومدم.
و حریری رو که مثل پرده از بالای تخت آویزون شده بود و دور تا دور تختم رو می گرفت مرتب کردم.
با دیدن تابلوی قشنگم که به دیوار بالای تخت بود لبخندی زدم و سلام نظامی دادم.
کار هر روزم بود.
قبل از خواب به تابلوم شب بخیر می گفتم و صبح ها بهش سلام می کردم.
دمپایی راحتیمو پا کردم و شنل نازکی روی لباس خوابم پوشیدم.
چون اصلاً حال لباس عوض کردن نداشتم.
جلوی آینه وایسادم و به خودم خیره شدم.
طبق روال بقیه روزا غر زدم: بازم یه روز دیگه.
دوباره باید ول شم توی خونه. حالم از تابستون به هم می خوره. کی تموم می شه؟
یه مسافرتم نمی ریم دلمون باز بشه.
خدایا یه کاری کن امروز حوصله ام سرنره. یا بزن پس کله سپیده پاشه بیاد اینجا که من از تنهایی در بیام.
یه کار بهترم…
دانلود با نسخه PDF
DOWNLOAD
دانلود آپ برای اندروید و آیفون
DOWNLOAD