تکیه بده
اما به شانه هایی
که اگر خوابت برد
سرت را زمین نگذارد
-------------------------------------------------------
اي کاش زبان نگاهم را مي دانستي
و با اين همه سکوت
مرا به خاموشي متهم نمي کردي
کاش مي دانستي من هميشه
با زبان چشمانم با تو سخن مي گويم
چشماني که از نديدنت
سيل ها دارند براي جاري ساختن
سخن ها دارند براي گفتن
غزل ها دارند براي از تو سرودن و
عشق ها دارند براي از تو فرياد کردن
کاش مي دانستي که من تو را
دوست دارم
ای کاش مي دانستي
در هــیاهــوی زنــدگــی دریــافـتم چــه دویــدن هـــایی کـــه فــــقط پــاهـایـم را از مـــن گـــرفــت
در حــالــی کــه گـــویـی ایـــــستاده بـــــــــودم ...
و چــــه غــصه هــایــی کــه فــــقط بــاعث ســفیدی مـــوهـایـم شـــد
در حــالــی کــه قــصه ای کـــودکانه بــیش نـــــبود ...
دریــافـتم کــسی هـــست کــه اگــر بــــخواهــــد مـی شـــود و اگــر نـــه نـــمی شــــود ...
کـــاش نــه مــــیدویـــدم و نــه غــصه مــــی خــــوردم ...
فــــقط او را مــــیخــوانــدم...
فــــقط خــــــــدا !