| شنبه 09 تیر 1403
رمان ناب | رمان ناب دانلود و خرید رمان های عاشقانه پرطرفدار ❤️
تقصیر خودم بود,تقصیر,مسافر,داستان جالب,داستان,عاشقانه,حقیقت,تلخ,حقیقت تلخ,دختر,اتوبوس,پول,دست,ماشین,چشمانش,پیاده,کنارش,من,جیبش,
صفحه اصلی / کنارش

مردی که روزی با او عهد بستم



من زنم ،


زنی که از صدای خوش باران دستخوش احساس شده


و با دیدن مرگ قناری سایه غم بر دلم می نشیند.


من زنم ،


زنی که در اتاق تاریک خانه خود در وحشت و اظطراب ،


انتظار ورود مردی رامی کشد.


انتظار آمدن مردی که خواهان هم آغوشی با او را دارد ،


مردی که به جای عطر نفس هایش بوی متعفن شرابش را تحمل می کنم


و طعم بوسه هایی که از به یادآوریش دچار عذاب می شوم.


مردی که روزی با او عهد بستم همیشه و در همه حال در کنارش باشم ؛


غافل از خط سرنوشت


که از آن روز مرا هم بستر جام شراب کرد...



  • اشتراک گذاری

تقصیر خودم بود



مسافر کناری مدام خودش را رویم می اندازد، دستش را در جیبش می کند و در می آورد، من به


شیشه چسبیده ام اما هر قدر جمع تر می شوم او راحت تر می شود . موقع پیاده شدن تمام


عضلات بدنم از بس منقبض مانده اند درد می کنند...(تقصیر خودم بود باید جلو مینشستم.)


مسافر صندلی پشت زانوهایش را در ستون فقراتم فرو می کند، یادم هست موقع سوار شدن قد


چندانی هم نداشت، باید با یک چیزی محکم بکوبم توی سرش، چیزی دم دستم نیست احتمالاً فکر


کرده خوشم آمده که حالا دستش را از کنار صندلی به سمت من می آورد...(تقصیر خودم بود باید با


اتوبوس می آمدم.) اتوبوس پر است ایستاده ام و دستم روی میله هاست، اتوبوس زیاد هم شلوغ


نیست و چشمان او هم نابینا به نظر نمی رسد ولی دستش را درست در 10 سانت از 100سانت


میله ای که من دستم را گذاشته ام می گذارد. با خودم می گویم ”چه تصادفی” و دستم را جابه جا


می کنم اما تصادف مدام در طول میله اتفاق می افتد...(تقصیر خودم است باید این دو قدم راه را


پیاده می آمدم.)پیاده رو آنقدر ها هم باریک نیست اما دوست دارد از منتها علیه سمت من عبور


کند، به اندازه 8 نفر کنارش جا هست ولی با هم برخورد خواهیم کرد. کسی که باید جایش عوض


کند، بایستد، جا خالی بدهد، راه بدهد و من هستم...(تقصیر خودم است باید با آژانس می آمدم.)


راننده آژانس مدام از آینه نگام می کند و لبخند می زند. سرم را باید تا انتهای مسیر به زاویه 180


درجه به سمت شیشه بگیرم. مدام حرف میزند و از توی آینه منتظر جواب است. خودم را به


نشنیدن می زنم. موقع پیاده شدن بس که گردنم را چرخانده ام دیگر صاف نمی شود. چشمانش


به نظر سالم می آید اما بقیه پول را که می خواهد بدهد به جای اینکه در دستم بگذارد از آرنجم


شروع می کند، البته من باید حواسم می بود و دستم را با دستش تنظیم می کردم.(تقصیر خودم


است باید با ماشین شخصی می آمدم.)


و من هر روز هر ساعت هر دقیقه همچنان مقصر شناخته می شوم ! به هزار و یک دلیلی که


نمی دانم چیست...



  • اشتراک گذاری
مجوز ها
آمار سایت
  • آمار مطالب
  • تعداد مطالب : 1497
  • تعداد نظرات : 4877
  • آمار کاربران
  • افراد آنلاین : 37
  • اعضا آنلاین : 0
  • تعداد اعضا : 5512
  • آمار بازدید
  • بازدید امروز : 741
  • بازدید دیروز : 606
  • آی پی امروز : 226
  • آی پی دیروز : 137
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 5,787
  • بازدید ماه : 29,616
  • بازدید سال : 169,068
  • بازدید کلی : 15,520,229
  • اطلاعات شما
  • آی پی : 18.227.13.112
  • مرورگر : Safari 5.1
  • سیستم عامل :
  • امروز : شنبه 09 تیر 1403
لینک دوستان
تبلیغات
محل تبلیغات شما
کیفیت سایت را چطور میبینید ؟
درباره سایت
رمان ناب | رمان ناب دانلود رمان های عاشقانه پرطرفدار ❤️
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ناب | رمان ناب دانلود و خرید رمان های عاشقانه پرطرفدار ❤️ " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد