داستان در مورد دختری تنهاست که توی ویلای یه باند قاچاق زندگی میکنه …رئیس باند قاچاق میخواد به زور اونو مجبور به ازدواج با خودش کنه ، ولی از اونجایی که یه مرده هوس بازه گلی (همون دختر قصه) تصمیم میگیره فرار کنه …گلی بر اثر تصادف به کل حافظشو از دست میده و همین باعث آشناییش با خونواده ای میشه که…
صدای بوق زنگ...بوق...بوق...
دختر: توروخدا قطع نکن...میدونم من بد کردم... من کم اوردم... من رفتم با یکی دیگه... اشتباه کردم... حالا دردمو به کی بگم... چرا حرف نمیزنی... الو؟
پسر: چیزی نگو پیشم نمون حتی به لحظه دیگه... خبر اوردن که قلبتو دادی
به کسی دیگه... یادته زیر بارون باهاش میخندیدی اروم... میگفتی رویا داری
میخواستی باشی با اون... اره خبر اوردن که دلت پیشش گیره... واسه اونی که
دوستش داری دلت میره... اخه چرا رفتی تو از کنارم خیلی اسون... منو این
گوشه ها گذاشتی خیلی داغون... ها؟
حالا بگو کی میخواد مثل من یادت باشه... کی میخواد تا اخره عمر یارت
باشه... تو یه دختری هستی که همه ی دل ها دستته... کیه مثل من که شبها
دلواپسته... ها؟... زیر بارون تو خیابون گل دعوارو کاشتی... خیلی ممنون از
اینکه تو هوامو داشتی... نه باید بری از جلو چشام گم بشی... سخته ببینم تو
بغل غریبه ها خوشی...
سرنوشت خط میزنه هرچی شانس بده... سرنوشت مارو جدا کرد این شانس
منه؟... سمت هر بی گناهی و عاشقی میره... اخه نازم گلم تو بگو رسم عاشقی
اینه؟... باوجودت شاد میشم من دلمو نمیگم... تو که میدونستی به کسی من دلمو
نمیدم... چرا همه ارزوهامو تو سراب کردی؟... خودتو پیشه منو بقیه خراب
کردی...
دستام سرد شده دیگه... ضزبانم تنده... دلم ساده ساکت تورو از یادم
برده...یادته بهم میگفتی دوست دارم اونم خیلی راحت؟... حالا بگو چی میخوای
بهم بگی بی لیاقت... ای خدا بشکنه این دست انسان... بگو دیگه واسه کی
ریختی اشکه تمساح؟...
بگو کیو میخواستی همون خوشگله دیگه...؟
تو مایه پایه میخواستی...اره... مشکلت اینه...
صدای بوق اشغال...بوق...بوق...بوق...