عکس نوشته و کارت پستال زیبای تبریک روز زن و مادر
با کیفیت بالا و بدون تگ تبلیغاتی
برای نمایش در سایز اصلی به ادامه مطلب بروید...
تـنهــا کــسی کــه وقـتـی شــکمـش رو لـگــد مــی زدم . . .
از شـــدت شـــوق مـی خـنــدیــد ،
مـــادرم بــود !
ســلامتی ِ همــه مــامــانـای دنـیـا . . .
دلایـل بـا ارزش بـودن زن :
به گفتـه یکی از بزرگـان زن اگر پرنـده آفریـده می شـد ؛
حتـما "طاووس" بـود . . .
اگـر حیـوان بـود حتـما " آهــو " بـود . . .
اگر حشـره بـود حتـما " پـروانـه " بـود . . .
او انسـان آفریـده شـد ؛
تا خواهـر باشـد و مـادر باشـد و عشــق . . .
زن چنـان بـزرگ است که خداونـد وعـده زنـان بهشـتی را
به مـردان مـؤمـن در بهشـت داده اسـت
زن با احسـاس تریـن موجـودات خــداسـت ،
تا حـدی که یـک گـل او را راضـی می کنـد
و یـک کلمـه او را به کشتـن می دهــد . . .
پـس ای مـرد مواظـب بـاش ؛
زن از دنـده تو ساختـه شـده پس تکبـر را کنـار بگـذار ،
زن از سمـت چـپ تو نزدیـک به قلبـت ساختـه شده ،
تا او را در قلبـت جا دهـی ، شگفـت انگیـز اسـت زن . . .
درکودکی درهـای بهشـت را به روی پـدرش می گشایـد
در جوانـی دیـن شوهـرش را کامـل می کنـد . . .
و هنـگامی که مـادر می شـود بهشـت زیـر پای اوسـت ؛
قدرش را بدان ای مـرد . . .
دختر فریاد زد : مامان من با فرهاد ازدواج میکنم .
مادر : دخترم فرهاد پسر خوبی نیس ..نمیتونه خوشبختت کنه …
دختر : دربارش اینجوری حرف نزن .. فرهاد بهترین پسریه که من تو عمرم دیدم ..
مادر : داری اشتباه میکنی ..
دختر : من خودم عاقلم بد و خوب و از هم تشخیص میدم …
مادر : من اجازه نمیدم با اون پسره … ازدواج کنی .
دختر با عصبانیت : اگه اجازه ندی دیگه منو نمیبینی ..
بعد از گفتن این حرف به سمت در رفت و بازش کرد بعد از بیرون رفتن محکم در را کوبوند …
مادر با ناراحتی به در نگاه کرد … ناگهان دردی در قفسه سینش پیچید …
با دست به شروع کرد به ماساژ دادن..
آروم آروم به سمت تلفن رفت ..
قبل از اینکه دستش به تلفن برسه بیهوش میشه …
دختر بعد از بیرون آمدن از خانه ، به فرهاد زنگ میزند و ماجرا را برایش تعریف میکند …
قرار میگذارند دختر چند روزی در خانه فرهاد بماند تا مادرش راضی شود …
وقتی دختر وارد خانه میشود ..
فرهاد در را آروم قفل میکن به طوری که دخترک متوجه نمیشود …
وقتی دختر به هال میرود با دو پسر مواجه میشود …
از ترس برمیگردد که با فرهاد رو به رو میشود …
دختر : فرهاد من میخوام برم
فرهاد با لحنی چندش آور گفت : کجا؟! بودیم درخدمتتون ………..
دختر به مدت ۱ هفته مورد تجاوز چند نفر قرار میگیرد …
فرهاد بعد از یک هفته در حالی که دختر بیهوش بود او را کنار یه جاده رها میکند …
دو روز بعد یه پسر در حالی که از اونجاده میگذشت او را میبیند ..
با عجله او را به نزدیک ترین بیمارستان میبرد…
دختر بعد از بهوش آمدن به خانه خودش میرود ..
پارچه سیاهی که بالای در خانه آویزن شده بود دختر را شوکه میکند …….
کاش اون دخترایی که انقدر به پسرا اعتماد دارن یکمی هم به مادرشون اعتماد داشته باشن …
بهترین عشق دنیا ، مادر است…..
-------------------------------------------------------
ارسال شده توسط : Marjan
هر صبح مادرم میگوید :
باز که دیشب آب دهانت بالشت را خیس کرده!
من لبخند میزنم و میگویم خدا روشکر
که هنوز از گریه های شبانه ام بی خبر است...